خاطرات شرلوک هلمز

29 مرداد ماه  یهو از حموم بیای بیرون بعد گوشیتو چک کنی  ببینی 5 تا چت داری  شوکه میشی و میبینی همه ی دوستات میگن چی قبول شدی  سایت شلوغ ....توهم استرس داری  نفهمیدم شام چی خوردم ....درواقع کوفتم شد درآخر ببینی خواهرت رفته توسایت و نتیجه رو دیده  مدیریت بازرگانی .... همونی ک دوست داشتم :))) من تونستم .... از سال دوم میخواستم برم مدیریت و درآخرم رفتم .... بابام گف آخرهمونی ک میخواستی شد .... و من تا صبح نخوابیدم ....ازبس خوشحال بودم  +فردا ثبت نامه .... #خدایا شکرت ....   خاطرات شرلوک هلمز...ادامه مطلب

 

شروع دوباره ..

بعداز مدت ها ..

 :) mr-sh

خاطرات شرلوک هلمز...